یاد غمت بر روی این دیوار مانده
مشگل کشای عالمی بی یار مانده
هرروز با دست خودت نان پخته میشد
این آسیابت فاطمه بیکارمانده
اف برتو دنیا فاطمه اصل بهشت
حالا ببین جنت میان نار مانده
ردسیاهی بر روی آن بازوانش
برگردنم مثل طناب دار مانده
افتاد زهرا از نفس ،در زیر آن در
مثل کسی که بر سرش آوار مانده
بابا عبایش را به روی مادر انداخت
این صحنه در ذهن حسین غمبار مانده
درکوچه دنبال حسن با دست گشتی
ازضربت سیلی دوچشمت تارمانده
ناموس من را میزنند! اینجا وآنجا
کوچه گذشت... اما سر بازار مانده
*****
یا منتقم تا تو نیایی آن شهیده
دربین آن دیوار ودر انگار مانده